به طور کلی یکی از اهداف اصلی زندگی بشرتکامل شخصیت و روح انسان است. روح ما انسان ها تشنه ی تکامل است. تکامل یعنی تجربه ی تمام و کمال از هر آنچه که می توانیم باشیم. به عنوان مثال اگر ما فردی بسیار کمال گرا و سخت گیر نسبت به زندگی باشیم، در حال تجربه و شناخت بخشی از توانایی شخصیتی و روحی مان هستیم، اما احتمالا از نقطه ی مقابل این ویژگی ها که رهایی، آرامش و آسان گرفتن زندگی است بی خبر مانده ایم. پس در اینجا اهمیت آشنایی و درک ویژگی های شخصیتی متضاد در طول زندگی مشخص می شود.
کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روانشناس سوئیسی این وجوه ناشناخته را “سایه” می نامد.
روان نیوش را در اینستاگرام دنبال کنید.
ما انسان ها عموما دوست نداریم با سایه های شخصیتی خود رو به رو شویم چرا که این وجوه برای ما نشناخته و ترسناک هستند و گاها آن ها را بد و زشت تلقی می کنیم. اما از آنجایی که روح ما تشنه ی تکامل است و نیازمند آشنایی با تمام وجوه ذات می باشد، به صورت کاملا ناخودآگاه جذب افرادی می شویم که دارای ویژگی های شخصیتی متضاد ما هستند!
اگر فردی گوشه گیر، ساکت و آرامی هستیم، احتمالا جذب افراد اجتماعی، شوخ طبع و پر جنب و جوش می شویم. اگر فردی منظرم مرتب و با چهارچوب های سفت و سختی هستیم، احتمال دارد جذب افرادی که آزادانه و بدون قید و رها زندگی می کنند شویم. اگر فردی با شخصیت پشتیبان و خدمت دهنده هستیم، احتمال دارد جذب افرادی خودخواه شویم و از این قبیل.
نکته ای که قابل توجه است این است که جذب شدن در این جا به معنی جلب توجه کردن است، چه مثبت باشد چه منفی! بدان معنی که یا عاشق آن فرد می شویم یا از آن فرد متنفر می شویم و عموما نمی توانیم آنها را از ذهنمان بیرون کنیم. این در ذهن ماندن به این علت است که روح و روان ما با بخشی ناشناخته درگیر شده و ناخودآگاه می خواهد آن را بشناسد. در کل به نظر می آید که جذب افراد با ویژگی های شخصیتی متضاد شدن امری کاملا طبیعی است. در واقع تلاش ناخودآگاه انسان برای تکامل روح به این صورت ظهور می کند.
در این حین اگر رابطه ای بین ما و فردی با ویژگی های شخصیتی متضاد شکل بگیرد، اتفاقی که بعد از ناخودآگاه جذب شدن می افتد، این است که با هیجان زیاد به نحوه ی زندگی و دیدگاه فرد مقابل نگاه کرده و شیفته آن ها می شویم. در ابتدای رابطه این امر می تواند بسیار هیجان انگیز باشد، چرا که ما فکر می کنیم زندگی طرف مقابل خیلی جذاب است و اگر با او هم مسیر شویم حتما مدام در لذت خواهیم بود! او میتواند نسبت به ما آرامش بیشتری داشته باشد، منظم تر باشد، رها تر باشد، کسب و کار بهتری داشته باشد و… در واقع هر چیزی باشد که ما نیستیم! و این خود عامل جذابیت است و برای ما هیجان به ارمغان می آورد، چرا که توجه ما را از زندگی روتین، روزمره و شاید تکراری خود پرت کرده و متوجه دنیایی از نزیسته هایمان می کند.
مسئله و اختلاف از جایی شروع می شود که هیجان اول رابطه تمام شده و به روزمرگی زندگی برمیگردیم. و مثلا ما به عنوان فردی درونگرا ترجیح می دهیم آخر هفته ها را در آرامش و تنهایی استراحت کرده یا به مطالعه بپردازیم، اما با کمال تعجب می بینیم که طرف مقابل به عنوان فردی برونگرا دوست دارد تمامی آخر هفته ها را در جمع دوستان و آشنایان باشد، به مهمانی برود، به سفر یک یا چند روزه برود، تا نصف شب بیدار باشد، ساعت ها با تلفن صحبت کند و… این جا است که شخصیت او دیگر برای ما جذاب نیست. چون به نظر می آید که وی اکنون مزاحم آرامش و خلوت ما شده است و ظاهرا درکی از نیازهای ما ندارد.
و همین طور برعکس، از نظر او تنها نشستن در خانه جز حوصله سر رفتن چیزی ندارد و بی معنی است. در حالی که در ابتدای آشنایی، فکر میکرد این آرامش و سکون بسیار جذاب است. اینجا است که بین دو نفر با ویژگی های شخصیتی متضاد اختلاف نظر، دعوا و عدم درک متقابل شروع می شود. (و مشابه همین مثال را در مورد انواع شخصیت های مخالف میتوان بیان کرد.)
اگر در مورد پایان رابطه عاطفی تان شک دارید مقاله ی”۴ نشانه اصلی برای پایان رابطه عاطفی چیست؟” را مطالعه کنید.
حال چه باید کرد؟ آیا نزدیک شدن به سایه های وجودمان کلا کار بدی ست؟ آیا موجب بر هم خوردن زندگی و آسایش مان می شود؟
باید بدانیم که خیر، اینطور نیست! اتفاقا مواجه شدن با سایه ها برای تکامل شخصیت ما بسیار لازم است.
باید بدانیم که تمامی ویژگی های اخلاقی و شخصیتی نه صد در صد خوب و نه صد در صد بد هستند. شاید این صحبت شما را کمی گیج کند. اما بهتر است بدانیم که در واقع خوب یا بد مطلقی وجود ندارد. نمی توان گفت برونگرایی بهتر است یا درونگرایی، فقط میتوان گفت تفاوت است بین این ویژگی های شخصیتی متضاد. و درست است که این دو ویژگی به ظاهر متضاد به نظر می رسند، اما باید بدانیم که هر دو مکمل هم هستند.
و همانطور که در ابتدای مقاله ذکر شد، علتی که ما جذب شخصیتی کاملا متفاوت با خودمان می شویم این است که روح نیازمند تکامل است. در واقع روان ما در این جهان گسترده می گردد تا شخصیتی را پیدا کند تا بتواند موجب تکامل روح ما شود.
بالغانه ترین تصمیم در زمان ایجاد رابطه با فردی که بسیار با ما متفاوت است، این است که تا جایی که می توانیم از نکات مثبت شخصیتی او یاد بگیریم، همان نکاتی که روزی موجب جذب شدن ما شدند. به عنوان مثال اگر ما فردی بسیار سختگیر هستیم، و این سختگیری را موجب پیشرفت در زندگی خود می دانیم، و روزی به صورت کاملا اتفاقی جذب فردی می شویم که با وجود راحت گرفتن زندگی، زندگی خوب و موفقی را دارد، میتوانیم کمی از آن آسان گیری را یاد بگیریم تا آنقدر تحت فشار روانی نباشیم و او هم می تواند کمی برنامه ریزی و جدیت در زندگی را از ما بیاموزد تا بتواند با برنامه ریزی بهتر به اهدافش برسد. این می شود یک رابطه ای آگاهانه و بالغانه بین دو فرد با ویژگی های شخصیتی متضاد که موجب رشد شخصیتی هر دو می شود.
اما رسیدن به این نقطه بسیار مشکل است و احتمال دارد خیلی از اوقات دو طرفه هم نباشد، اما به هر حال برای شخصِ ما به عنوان فردی که زندگی و رشدمان برایمان مهم است، نقطه ی شروع خوبی برای تکامل شخصیتی و روحی است. اگر هم دو طرفه باشد که می تواند شروع خوبی برای یک رابطه ی با دوام و بلند مدت باشد.
برای مشاوره در مورد روابط خود می توانید با ما تماس بگیرید.
در جمع بندی می توان گفت توجه کردن به علت جذب شدن ها به افراد مختلف می تواند ما را در شناخت بهتر شخصیتمان و تکامل روح و روانمان یاری کند و از ما انسانی کامل تر و بالغ تر بسازد.
و نکته ی اصلی برای داشتن رابطه ای خوب و سازنده در کنار افراد، این است که دست از تعصبات شخصی برداشته و نسبت به دیدگاه های مختلف و احتمالا مخالف، شنونده و پذیرا باشیم.
احتمالا همه ی ما در مورد فواید یوگا در سلامت جسم و ذهن شنیده ایم…
اختلال دو قطبی (بایپولار) یا افسردگی شیدایی یکی از اختلالات روان است که دوره های…
سال ها است که می دانیم مداخلات روان شناسانه مانند رفتار درمانی شناختی (CBT) و…
عاشق شدن آسان است، اما نگه داشتن یک رابطه عاطفی و یادگیری این که چگونه…